دایناسورها منقرض شده اند
علم
مدیریت نیز همانند محیط اطراف ما مدام در حال تغییر و تحول است . از
ابتدای شکل گیری نگرش های مدیریتی و ثبت یافته های متفکران این حوزه در دهه
1930 تاکنون بسیاری از نظریه ها و رویکردهای این رشته دستخوش تغییر شده و
یا حتی کاملا منسوخ شده اند.
نظریات کلاسیک که بسیار نتیجه گرا بودند و
تنها بر مقوله تولید توجه داشتند ، جای خود را به نظریات نئوکلاسیک دادند.
البته دستاوردهای بزرگی نظیر " اصل تقسیم کار " ، " تخصص گرایی " ، "
مدیریت علمی " و امثالهم ماحصل تلاش های خستگی ناپذیر دانشمندان عصر
مدیریت کلاسیک است. اینها اصول و مبانی هستند که امروزه بسیاری از ما در
کارخانجات و کارگاههای تولیدی خود به عنوان اصول بدیهی پذیرفته و به کار می
بندیم. اما شاید جالب است بدانید که " آدام اسمیت " با ابداع اصل تقسیم
کار توانست میزان تولید در یک کارخانه را تا دویست و چهل برابر افزایش دهد!
این مثال خوبیست برای تجدید نظر نسبت به راهکارهای مدیریت علمی و البته به
کار گیری علم مدیریت در کسب و کار و کارمان.
با گذشت زمان با قدرت
گرفتن نهادهای اجتماعی و کارگری ، وم گذر از نظریات کلاسیک و تلفیق روابط
انسانی با تئوری های کلاسیک بیش از پیش حس می شد. این پیوند در غالب
نظریات نئوکلاسیک به پیکره علم مدیریت اضافه شد.مدیریت رفتار سازمانی " و
توجه به عوامل انگیزشی در انسان، بار دیگر دنیای تولید کالا و خدمات را دگر
گون کرده و به جلو برد.
کمکم مهندسان به یاری متفکران مدیریت آمدند و
پای شاخصه های کمی را به دنیای صرفا کیفی مدیریت باز کردند. " پژوهش
عملیاتی ". " مدل سازی ریاضی " و تئوری های صف " به جذابیت های مدیریت
سازمانی و مدیریت تولید افزود.
در نهایت " نظریه سیستم ها" و نگرش
سیستمی شاید بزرگترین انقلاب قرن پیش در زمینه علم مدیریت باشد. نظریه
عمومی سیستم ها دید مدیران را نسبت به تمامی ارکان سازمان تغییر داد.
بنابراین نظریه ، تمامی واحدهای یک سازمان مانند اجزای یک سیستم در نظر
گرفته می شوند و هدف سیستم تنها زمانی به طور کامل تحقق می یابد که هر واحد
وظایف خود را به درستی انجام دهد. در سطح بعدی ، هر واحد ، خود نیز می
تواند به عنوان یک سیستم در نظر گرفته شود ؛ اجزا کوچکتر آن شناسایی شده و
برآورد شدن هدف واحد منوط به کارکرد بی عیب و نقص تمامی اجزا باشد.
هدف
از اطناب و قرائت تاریخ این است که در هر مرحله ای که هستیم، سطح نگرش
ودیدگاههای خود را به درستی شناسایی کرده و در جهت پیشرفت قدم برداریم. اگر
امروزه هنوز بر طبق نظریات کلاسیک تولید می کنیم ، باید بدانیم دنیای از
فرصت ها هر لحظه از کنارمان در گذر است. تقویت خلاقیت و به روز بودن تمامی
عناصر انسانی می تواند متضمن موفقیت هر سازمانی در شرایط پیچیده و متلاطم
امروزی باشد.
امروزه به روشنی می دانیم که یکی از علل اصلی انقراض
دایناسورها بعد از برخورد شهاب سنگ غول آسا ، عدم توانایی گونه ها در تطبیق
پذیری در با شرایط جدید این کره خاکی بوده است. شاید کمی زیاده روی به نظر
برسد ، اما شهاب سنگ بزرگ تکنولوژیک و فرهنگی تقریبا بیش از دو دهه پیش به
پیکره کسب و کار جهانی برخورد کرده است. در این میان سازمان های درآمد
محور که به هر نحوی با فروش کالا و خدمات حیات خود را حفظ می کنند باید
بسیار چابک و هوشمند نسبت به تغییرات محیط کسب و کارشان در سال های اخیر
واکنش نشان دهند.
در چنین شرایطی تعریف صورت مساله برای برای تصمیم
گیرندگان هر سازمان از اهمیت بالایی برخوردار است ؛ به این معنی که : در
شرایط کنونی سازمان ما کجاست ( وضع موجود) و به کجا باید برسد (وضع مطلوب )
؟ تنها با شناخت فاصله میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب است که نقشه راه
برای هر سازمانی مشخص و معین می شود. در غیر این صورت کسب و کارمان همانند
کشتی بی ناخدا در میان دریایی پر تلاطم و مملو از ریسک ها و مخاطرات ، تنها
با اراده امواج بزرگ محیط پیرامون و تصمیمات شهودی ملوانان هدایت می شود.
درباره این سایت